ناصر مهدوی ضمن اشاره به اهمیت خردورزی درباره معارف دین تصریح کرد: وقتی راه نقادی و ارزیابی بسته میشود، حقایق بسیاری از دست ما بیرون میرود که یکی از آن حقایق مسئله مهدویت است.
به گزارش ایکنا؛ همایش مجازی «اندیشه منجیگرایی» با سخنرانی ناصر مهدوی، غلامحسین ابراهیمی دینانی، یحیی صباغچی، محسن الویری، سعید طاووسی مسرور، مهدی قندی، اردشیر خورشیدیان، غلامرضا ظریفیان، مهدیه پاکروان، مجتبی لشکر بلوکی، یونس حمامی، مژگان آهنگر و مهدی نساجی صبح امروز ۷ فروردینماه آغاز شد.
در آغاز همایش، ناصر مهدوی، نویسنده و مدرس دانشگاه با موضوع «پیامآوران صلح و ایمان» به ایراد سخن پرداخت که متن آن از نظر میگذرد؛
میشود از دین قرائتی ارائه داد و میتوان از همین قرآن تصویری را به میان آورد و از آن دفاع کرد که پیامآور صلح و ایمان است و میتواند تأثیرات شگفتانگیزی بر روح و روان انسان بگذار و منش آدمی را تحت تأثیر مثبت خودش قرار دهد. اگر دیگران بر ما میتازند و چهره دین را خدشهدار میکنند و دین را مساوی خشونت میدانند، یک دلیلش این است که ما در خواب بودیم و جای نقد و بررسی را از میدان دیانت بیرون بردیم.
متأسفانه علمای ما بر طبل خرد کمتر کوبیدند و جمع را کمتر به تأمل و بررسی دعوت کردند و درباره زیباییهای دین تأمل کردند و نقدهایی که درباره دین مطرح میشود را پاسخ گفتند. تاریخ ما تاریخ دعوت به انقیاد است، تاریخ دعوت به نوعی تسلیم و گوشسپاری است؛ یعنی انسان مومن از نگاه علما کسی است که سر به زیر بوده و درجات بلند رهایی و سعادت را از این طریق طی میکرده است.
قطعاً وقتی خرد میمیرد، بر سر زیباییهای دین بلاهایی زیادی میآید. شما به حادثه عاشورا نگاه کنید. یک رویداد بزرگی اتفاق میافتد و یک انسان برای اینکه عزت خودش را حفظ کند و نامشروع بودن یک جریان را به رسمیت بشناسد، همه چیزش را قربانی میکند و ارزندهترین صحنههای انسانی رخ پیدا میکند. همین میتواند الگوی درخشانی باشد تا راههای بهتری در مسیر زندگی طی کنیم و دنبال شکوفایی انسان باشیم و از خرد و فضیلت انسان دم بزنیم، اما شما ببینید چه بلایی سر این واقعه میآید. نه تنها عاشورا، بلکه با قرآن هم همین معامله صورت گرفته است.
در تاریخ مسلمانی، الگویی چون ابراهیم کجا رفت؟ قرآن این همه تلاش میکند تا ابراهیم را به عنوان الگو به دیگران معرفی کند و آدمها درباره او فکر کنند و او را به عنوان سرمشق و الگو انتخاب کنند. خدا ابراهیم را به عنوان تجسم آیات قرآن معرفی میکند و میگوید از این طریق کیفیت زندگی خود را بالا ببرید، ولی دریغ که ابراهیم الگوی ما نیست. ابراهیمی که به آتش محنت میافتد، ولی از رنج خودش نمیهراسد، ابراهیمی که پر از مهربانی و صبر و تحمل و مدارا با دیگران است، اما اینها ذره ذره از میان ما بیرون رفتند؛ چون در تاریخ ما چراغ عقل خاموش است و کسی که عاقلانه زندگی میکند، از محبوبیت برخودار نیست.
در کتب کلامی ما کسی که پرسش میکند، خصم نامیده میشود. تو گویی دشمنی از راه رسیده است و دارد امور بیریب را مورد نقد قرار میدهد. همچنین به پرسش، شبهه گفته میشود. وقتی راه نقادی و ارزیابی بسته میشود، حقایق بسیاری از دست ما بیرون میرود. یکی از آن حقایق مسئله مهدویت است.
تصویری که از امام زمان(عج) وجود دارد، همین است. از قضا تصویری که از پیامبر(ص) هم داریم، همین است و همیشه این شخصیتها را با شمشیر معرفی کردیم. واقعیت این است تصویری که از امام زمان(عج) معرفی میکنند، برگرفته از همان مواجههای است که با قرآن و عاشورا صورت گرفته است. ما الگوهای اخلاقی واقعی را از بین بردیم و الگوهای دیگری جایگزین آن کردیم. ما زیباییهای قرآن را فراموش کردیم و عمدتاً آنها را قربانی آیات احکام کردیم.
دو رویکرد به اساطیر فراگیر اقوام مختلف
در ادامه نشست، سعید طاووسی مسرور، عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی به ایراد سخن پرداخت که متن آن از نظر میگذرد؛
درباره آرای مستشرقان درباره مهدویت آثار متعددی نوشته شده است و هر کدام از ابعادی به قضیه توجه کردند. چون وقت محدود است، به معرفی این مقالات نمیپردازم، بلکه میخواهم یک دستهبندی از آنها ارائه دهم و نقد اجمالی در حد این جلسه داشته باشم.
در واقع نگاههایی که به مهدویت هست، متفاوت است و از جنبههای مختلف به این قضیه نگاه شده است. یک نگاه این است که معتقد است مهدویت نوعی هزارهگرایی است. هزارهگرایی هم در همه ادیان بوده است. در اسلام و تشیع هم بوده است و حتی نوعی غلو است. یک کتاب شاخص، کتاب ویلیام تاکر است که حمید باقری آن را به فارسی ترجمه کرده است. تخصص تاکر پژوهش درباره غلات است خصوصاً غلات عراق؛ لذا مهدویت را در ادامه همان جریان تعریف کرده است.
نقد کلی که به این گونه آثار میشود وارد کرد و معمولاً در سایر آثاری که به نقد اسلام و تشیع میپردازد، دیده میشود، این است که از تکرار یک مسئله در بین ادیان مختلف و جریاناتهای مختلف، بطلان آن را نتیجه میگیرند. این خیلی عجیب است. فرض کنید میگویند طوفان نوح قطعاً یک اسطوره است، شاهدش این است که در اساطیر ملتهای مختلف اسطوره طوفان وجود دارد؛ مثلاً در بابل، یونان، چین و هند اسطوره طوفان وجود دارد. من هرچه تأمل میکنم، میبینم از این مسئله باید نتیجه گرفت که این اسطوره یک اصلی داشته است، نه اینکه بطلان آن اثبات شود. اینکه چون همه ادیان هزارهگرایی دارند و منجی دارند، نتیجه بگیریم این یک باور عامیانه است و ردش را اثبات کنیم، اشتباه است؛ بلکه میتوانیم اثباتش را استفاده کنیم.
در ادامه همین نگاه یک کتاب مهم دیگری نوشته شده است که به مدعیان مهدویت توجه کرده است. این کتاب واکنشی به خروج مهدی سودانی بوده است. او شخصیت اهل سنت بوده است که در سودان علیه استعمار خروج میکند و خودش را مهدی مینامد و از ظرفیت مهدویت علیه استعمار استفاده میکند. تبعاً او در بین شیعه به عنوان مهدی دروغین معرفی شده است، اما از نظر اهل سنت یا مخاطب بیرونی، یک رهبر سیاسی بوده است که با استعمار مبارزه میکرده است. این مسئله باعث شده مهدویت به عنوان بحثی داغ در محافل غربی مطرح شود و این کتاب نوشته شود. این کتاب میگوید مهدویت از دین زرتشت گرفته شده و ریشه ایرانی دارد. قطعاً همان نقد کلی که درباره اساطیر وارد کردیم را میتوانیم اینجا هم مطرح کنیم؛ مبنی بر اینکه شباهت دلیل بر اقتباس نیست و اگر ادعایی را در این زمینه مطرح میکنیم، باید فرآیند اقتباس اندیشهای را از خاستگاه دیگر نشان دهیم.